او روپرت را با آقای هیلدگارد و خواهرزاده اش پیدا می کند. الیزا با کشفیاتی آشفته بود، بنابراین ملاقات با روپرت را به تعویق انداخت. سپس آقای هیلدگارد به او کمک کرد تا یک تاکسی را به سردخانه برساند. او به ویلیام میگوید که در آنجا از مردکش در مورد آبله سؤال کرد. این مسیر به پایان می رسد، بنابراین ویلیام از دفتر الیزا بازدید می کند (او یک کلید یدکی دارد).